سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ

فراخوان

دانشنامه سوره ها
سوره قرآن

عده ای از یهودیان به جهت برخی اعمال خلاف از صید ماهیان در روز شنبه منع شدند. آنان با مکر و فریب از فرمان خداوند سرپیچی کردند؛ از این رو گرفتار لعن و عذاب گردیده و به صورت بوزینگان در آمدند.

داستان اصحاب سبت در تعدادی از سوره های قرآن آمده است از جمله: آیه 65 سوره بقره، نساء 47 و 154، اعراف 163، نحل 124.  

خلاصه داستان اصحاب سبت بنا بر روایتی که امام باقر (ع) ،از قول امام علی (ع) نقل کرده چنین است:
اصحاب سبت طایفه ای از یهود ایله و از قوم ثمود بودند، خداوند به جهت آزمایش و مقدار فرمان برداری آنان، صید کردن ماهیان در روز شنبه را بر ایشان حرام کرد. آنان برای توجیه کار خلاف خویش، در بستر رودخانه، حوضچه هایى ایجاد کرده، و بعد از داخل شدن ماهیان در آن، با شبکه هایی که درست کرده بودند، از برگشتن ماهیان به رودخانه جلوگیری می کردند و در روز بعد به صید آنها می پرداختند. مدتى بر این منوال گذشت و کسى آنها را از این حیله‏ گرى و امر خلاف منع ننمود، شیطان به یک عده از ایشان القا کرده بود که خداوند شما را از خوردن ماهى در روز شنبه منع فرمود نه صید کردن آن؛ از این رو در روز شنبه مبادرت به صید ماهى می نمودند و روزهاى بعد می خوردند و روز بروز بر عصیان آنها افزوده شد... سپس حضرت فرمود: مردم در مواجهه با آنان دو گروه شدند، عده ای امر به معروف کرده و آنان را از عقوبت خداوند ترساندند و زمانی که دیدند نصیحت در آنان اثر نمی گذارد، از ترس عذاب از آن جا کوچ کرده و به بیابان ها پناه بردند، اما عده دیگر با این که کار آنان را ناپسند می دانستند به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر عمل نکردند؛ به این جهت عذاب خداوند همه آنان را گرفت سرانجام، صیادان ماهى مسخ و به صورت میمون ها درآمدند. آنهایى که نهى از منکر نمى ‏کردند به عذاب سختى گرفتار شدند، ولى موعظه کنندگان نجات یافتند،... در آخر روایت امام  علی (ع) فرمود: به آن خدایى که دانه را در درون خاک مى ‏شکافد و بیرون مى ‏آورد و بشر را خلق کرد، هر آینه مى ‏شناسم نسب آنها را از این امت که نه انکار دارند و نه تغییر عقیده داده‏اند، بلکه آنها هم امر پروردگار را رها کرده و در اطراف دنیا پراکنده شدند. و خداوند گفته است: پس نفرین بر گروه ستمکاران باد.     و همچنین فرموده است: ما  نهى  کنندگان از منکر را نجات دادیم و ستمکاران را به عذاب بدى گرفتار نمودیم، چرا که نافرمانى مى‏کردند.    

اگر چه این مسئله درباره یهود نازل شده است، اما حکم آیه، شامل تمام کسانی که با بهانه های پوچ از دستورات خداوند سرپیچی می کنند، نیز می شود.


کلمات کلیدی :اصحاب سبت کلمات کلیدی :تفسیر کلمات کلیدی :قران کلمات کلیدی :نساء کلمات کلیدی :47

کلمات کلیدی :اصحاب سبت کلمات کلیدی :تفسیر کلمات کلیدی :قران کلمات کلیدی :نساء کلمات کلیدی :47


 ختم قرآن در یک روز طرحی است که چند سالیه در قم و برخی از شهرهای دیگه که من اطلاع دارم داره اجرا میشه، اونم با نیت تعجیل در فرج و سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف و همچنین حوائج شرعی مؤمنین که در زیر نحو اجرای این طرح را توضیح میدم:

و اما بعد
کتابچه ای تهیه شده که قرآن را به 240 قسمت (به روایتی ربع حزب و به روایت دیگری نیم حزب!) تقسیم کرده که تقریبا میشه 2 صفحه و نیم از قرآن با کتابت عثمان طه .
این کتابچه جدول بندی شده است که محتوای جدول شامل: چند کلمه از ابتدای آیه مورد نظر، عنوان سوره و ذکر شماره آیه و قسمتی برای توضیحات می‌شود.(که من در قسمت توضیحات تاریخ روز می نویسم)
 قبل از توزیع، یک روز مشخصی را به عنوان روز اول و شروع طرح در نظر می‌گیرید و در شناسنامه ابتدای کتابچه فوق می‌نویسید و همچنین 240 کتابچه موجود را از یک تا 240 شماره گذاری می‌کنید.حالا نوبت پخش کردن کتابچه و پیدا کردن قاری است. اینجا باید به دنبال 240 نفری بگردید که می‌خواهند و می‌توانند هر روز 2.5 صفحه از قرآن را طبق جدولی که در این کتابچه مشخص شده قرائت کنند. به این صورت شما در هر روز یک مرتبه کل قرآن کریم را ختم کرده‌اید و این طرح نیز تا 240 روز ادامه می‌یابد.

نکته: تضمین اجرای صحیح و ختم قرآن در هر روز، تعهد افراد به قرائت روزانه و طبق جدول خودشان می‌باشد.
با سابقه ای که من دارم این طرح نه اینکه سخت نیست؛ بلکه می‌تونه یک قرائت روزانه، منظم و هدفمندی برای افراد داشته باشه.


کلمات کلیدی :قرآن کلمات کلیدی :ختم قرآن

کلمات کلیدی :قرآن کلمات کلیدی :ختم قرآن


ادامه مبحث اصول کار فرهنگی در جامعه 1

5- دقت در هزینه کردن بیت المال

از پیغمبر(ص) نقل شده، یکبار حضرت یک درهم به سلمان داد، یک درهم به ابوذر داد. گفت: بروید خرج کنید و فردا بیایید. رفتند و برگشتند، گاهی از من مصاحبه کردند که در اسلام نمایش داریم یا نه؟ تئاتر داریم یا نه؟ گفتم: این حدیث تئاتر است که داریم. حضرت یک اجاق درست کرد. یک پایه برد بالا با سنگ، یک پایه هم برد بالا، یک تخته سنگ هم همینطور گذاشت روی این دو پایه. این هم تخته سنگ. زیر سنگ را روشن کرد، داغ شد. وقتی داغ شد به سلمان گفت: برو بالای سنگ، ببینم یک درهم دیروز را چه کردی؟ ابوذر تو کفشت را بکن، برو بالای سنگ بگو چه کردی؟ یکی راحت جواب داد، یکی سخت جواب داد. ولی پای هردویشان سوخت. حضرت فرمود: روز قیامت همینطور باید پولهایی که خرج می‌کنی جواب بدهی. همینطور باید پولها را جواب بدهی.

6- ترویج نماز و ازدواج، اولویت کارهای فرهنگی

ما وقتی مسجد نداریم، مردم می‌خواهند نماز بخوانند جا ندارند به چه دلیل کار دیگر بکنیم؟ اولین جایی که باید ساخته شود، تمام بودجه‌های فرهنگی اول خرج نماز شود. بچه‌های ما، نسل کشور ما جوان هستند و بدنه هم لیسانس دارد. قرآن وقتی می‌گوید: «اقْرَأ» پشت سر«اقْرَأ» می‌گوید: «بِاسْمِ رَبِّکَ» (علق/1) دنیا «اقراء» دارد، «بِاسْمِ رَبِّ» ندارد. ما اگر مدرسه ساختیم، مسجد نساختیم. دانشگاه داشتیم، مسجد نداشت. «اِقراء» هست، «بِاسْمِ رَبِّ» نیست. آخر سوره‌ی «اقراء» یک آیه‌ای است که اگر بخوانید سجده‌ی واجب دارد، آخر سوره‌ی علق جمله‌اش این است که می‌گوید: تو باید سجده کنی، فارسی‌اش را گفتم. یعنی چه؟ یعنی سواد باید به بندگی خدا خاتمه پیدا کند. الآن باسوادهای ما با سواد هستند اما بعضی‌شان، این سواد آنها را به بندگی خدا نرسانده است. دنیا الآن، کشورهای پیشرفته اقراءشان خوب است، باسم رب در آن نیست. اقراءشان خوب است ولی این علم به بندگی خدا کشیده نشده است. اقرایی ارزش دارد که به بندگی خدا کشیده شود.

یکی از کارهای فرهنگی خوب این است که کتاب‌های مفید را خلاصه کنیم. این یک کاری است زمین مانده است. حوزه و دانشگاه می‌تواند این کار را بکند. خنده‌های حکیمانه یک کار فرهنگی است. مردم خسته شدند می‌خواهند بخندند. وقتی می‌خواهند بخندند، نمی‌دانند چطور بخندند، همدیگر را مسخره می‌کنند. این لر می‌شود. او ترک می‌شود. او شیرازی می‌شود، او اصفهانی می‌شود. یعنی عوض اینکه با هم بخندیم، به هم می‌خندیم. یک سایت خنده درست کنید، منتهی خنده‌های حلال و حکیمانه! یعنی وقتی آدم می‌خندد یک چیزی هم یاد بگیرد. یک خنده‌ی حکیمانه و حلال شهرداری درست کند این را می‌گویند: کار فرهنگی! مسجد راه بیاندازید، کار فرهنگی! ازدواج را آسان کنید. هر شهرداری در ایران حرف مرا می‌شوند به مقدار پولی که دارد سالن بسازد پول تالار را از عروس و داماد کم کند. عروس و داماد یکی از مشکلاتشان کرایه‌ی تالار است. یک تالار ارزان درست کنند، و یک امکاناتی که مثلاً ازدواج را باید آسان کنیم. نماز و ازدواج راه بیفتد، اینها کار فرهنگی است. وگرنه حالا یک پول بدهیم یک عده بیایند، در یک فلکه، در یک پارک یک نمایش هم بازی کنند، یک عده هم جمع می‌شوند می‌خندند، اما فردا چه؟ فردا هیچی به هیچی. مثل خاراندن، خاراندن یک لحظه که آدم می‌خاراند دستش حال می‌آید. بعد از یک دقیقه نه اینجا چیزی است نه اینجا. تفریح‌های خاراندنی، یعنی لحظه‌ای!

تفریح باید ابدی باشد. شاه عباس کار فرهنگی کرد برای زوارها و ما الآن با این امکاناتی که داریم می‌توانیم خیلی کار کنیم. البته شهرداری کارهای خوبی هم کرده است. بی انصافی نباید کرد. خیلی کارهای خوب هم کرده است. کارهای خوب بسیار کرده است اما باز هم پول هدر رفته زیاد داریم و کار نکرده هم زیاد داریم. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا» (نساء/136) شما که در خط آمدید «آمَنوا»، «آمِنوا»! «آمَنُوا آمِنُوا».

کار فرهنگی، تمام جوان‌های ایران شنا یاد بگیرند. چون هم استخر کم است، هم وقتی می‌خواهی شنا کنی باید پنجاه تومان، چهل تومان، کمتر بیشتر داد و خیلی پدر است، سه تا پسرهایش می‌خواهند شنا یاد بگیرند باید 120 تومان بدهد، ندارد بدهد. یک کمکی به مردم است. کار فرهنگی است و این کار فرهنگی مفید هم هست. یک یادگاری است، می‌گوید: شهرداری شنا یاد من داد. تمام دختر و پسر ایران شنا یاد بگیرند. این هم کار فرهنگی است، هم کار تفریحی است، هم ماندگار است. کسی که شنا بلد باشد تا آخر عمرش، خودش را نجات می‌دهد، یکوقت بچه‌اش هم در آب افتاد، نجات می‌دهد. یعنی نجات خود، نجات نسل، یادگاری، فرهنگی، ارزان! هر جوانی چهل هزار تومان خرجش است، پنجاه هزار تومان خرجش است، یک قرارداد می‌بندند تمام جوان‌های ایران که شنا بلد نیستند، شنا یاد بگیرند. حالا اگر نمی‌شود سوبسید هم بدهید. مثلاً بگویید: دو سوم‌اش من، نصف من نصف شما، شریکی. می‌شود یک کارهایی کرد که رشد داد. شنا برای انسان رشد است، تیراندازی برای انسان رشد است. اسب سواری رشد است، دویدن رشد است. کتابخانه رشد است. مسابقات مفید، مسابقات مفید، مسابقات مفید... گاهی وقت‌ها مسابقه می‌گذاریم که خوب بگو ببینم که کوه هیمالیا چند متر است؟ نمی‌توانیم، ایشان برنده است. خوب مثلاً اینکه برنده شد با کسی که باخت چه خاطره‌ای دارد؟ کوه هیمالیا را بابایش می‌خواست بالا برود، ننه‌اش می‌خواست بالا برود، خودش می‌خواهد بالا برود؟ حالا اینکه کوه هیمالیا چند متر است چه مسابقه‌ای است شهرداری می‌گذارد؟ کسی که بلد است چه مشکلی را حل کرد.آن کسی که نمی‌داند چه خاکی بر سرش شد؟! کار فرهنگی، کار خدماتی، اینها را باید نشست فکر کرد. تصمیم با یک نفر نباشد، ببین آقا، بگذار من رک بگویم.

برادرانی که پول دستتان است، در آموزش و پرورش، در دانشگاه، در شهرداری و غیره، هرکس پول دستش است، کاری که می‌کنید یا به بهشت می‌روید، یا به جهنم می‌روید. دیگر راه سوم که نداریم. اگر بهشت بروید، دست یک اسلام شناس را هم بگیرید و ببرید. بگویید: آقای فلانی ما این پول را می‌خواهیم اینجا خرج کنیم. خدا راضی است یا نه؟ یک مجتهدی، یک ملایی، یک آدم اسلام شناسی که فقط اسلام شناس هم نباشد. اسلام شناس، نیاز شناس، مردم شناس، هنر شناس، یک عالم وارسته‌ای را پیدا کنید، اگر بهشت می‌روید رأی او را هم داشته باشید که یک نفر را با خودتان بهشت ببرید. اگر می‌روید جهنم، لااقل بگویید: خدایا ما سرمان نمی‌شد، این آقا هم امضا کرد و این پول را خرج کرد. او را بگیر! یا می‌روید جهنم، یا می‌روید بهشت. اگر بهشت می‌روید یک آقا را با خودتان ببرید. اگر می‌روید جهنم لااقل جهنمتان را گردن آقا بیاندازید. بگویید: این آقا گفت. یک مشاور اسلام شناس باید داشته باشید. منتهی نه مشاوری که... کارهایتان هم رنگ الهی داشته باشد، می‌ماند. مردم کار خدایی و کار غیر خدایی را می‌فهمند. اگر یک کاری خدایی نباشد، می‌فهمند. نه مردم می‌فهمند، بچه‌ها هم می‌فهمند.

بچه‌ی من حدوداً سه ساله بود. یک مهمانی خانه‌ی ما آمد، او هم یک بچه‌ی دو سه ساله داشت. من بچه‌ی دو سه ساله‌ی مهمان را بوسیدم. بعد دیدم بچه‌ی خودم دارد نگاه می‌کند، فوری بچه‌ی خودم را هم بوسیدم. چون دیدم دارد نگاه می‌کند. این بچه آمد گفت: آقاجان! گفتم: بله. گفت: تو مرا الکی بوسیدی. (خنده حضار) اصلاً ماتم برد و قیافه‌ام چنین شد. یک چنین قیافه‌ای، رفت در اتاق و برگشت و گفت: آقاجان، گفتم: بله! گفت: دیدی چه به تو گفتم، همچین کردی! (خنده حضار) دو تا سیلی این بچه ی دو ساله به من زد. والله به حضرت عباس کارهای سیاسی را مردم می‌فهمند.

ادامه مطلب...





«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

من به عنوان معلم قرآن می‌خواهم بگویم در کار فرهنگی چند تا اصل را رعایت کنید. توجه به چند اصل در کار فرهنگی و اجتماعی. یکی اینکه کارهایی باشد که ارزان باشد. حالا یک نمونه برای طراحی‌های غلط بگویم.

1- دوری از اسراف و هزینه‌های بی‌جا

یکبار یکی از مهره‌های درشت شهرداری تهران آمد ستاد نماز گفت: آقا من می‌خواهم کار فرهنگی، اجتماعی کنم بودجه‌ی سنگینی هم برایش در نظر گرفتیم. آمدم با شما مشورت کنم. گفت: می‌خواهیم در یکی از پارک‌های بزرگ تهران مثل پارک لاله صد تا مجسمه درست کنیم با سنگ مرمر با یک پیشنماز که اینها دارند قنوت می خوانند. یک خرده می‌رویم عقب تر صد نفر در حال رکوع هستند. همه سنگ مرمری! دوباره صد تا سنگ تراش، صد تا سنگ مرمر درست کنند، یعنی صد تا مجسمه که در حال سجده هستند. تا حالا آدم دیدید از راه سنگ مرمر به سمت خدا برود؟ اصلاً پارک جای نماز نیست، پارک جای استراحت است. خسته شده می‌خواهد بنشیند یک خرده استراحت کند. خانه‌اش حیاط ندارد، پارک جای تفریح است. حالا برای اینکه یک کار فرهنگی هم بکنید یک نمازخانه‌ای هم کنارش بسازید، اما نماز با سنگ مرمر چند صد میلیون این سنگ تراش می‌خواهد از تو بگیرد و این شیره را سر تو بمالد. هم غلط است و هم اگر این کار را کنید من در تلویزیون آبروی شما را می‌ریزم. آخر یعنی چه؟ من نمی‌دانم چه کسی بود در شهرداری آمد و رفت!

 گاهی یک آدم‌هایی می‌آیند به عنوان طراح، می‌دانید چقدر پول خرج می‌شود! این پولی که خرج مجسمه نماز بکنیم مسجد بسازیم خود مردم مسجد می‌روند. ما هنوز شهرک‌هایی داریم، نمازخانه ندارد. مسجد ندارد. مدرسه‌هایی داریم، نمازخانه ندارد. تو با سنگ مرمر در پارک لاله... اصلاً آن کسی که پارک لاله می‌آید، به قصد نماز نمی‌آید. به قصد تخمه شکستن و بستنی خوردن می‌آید. آن وقتی به قصد بستنی می‌آید تو می‌خواهی نماز تبلیغ کنی، این ضد تبلیغ است.

داماد وقتی می‌آید، عروس وقتی می‌آید نزد داماد بنشیند به قصد این می‌آید که با هم خوش و بش کنند. یک داماد رفت کنار عروس نشست و گفت: عروس خانم، توحید یعنی چه؟ نبوت یعنی چه؟ عروس بلند شد رفت. گفت: نفهمیدم شب اول عروسی‌مان است یا شب اول قبرمان!(خنده حضار)

آن کسی که در پارک می‌آید او آمده استراحت کند. نمازهایی هم که ما گفتیم در پارک خوب است، به شرطی که هشت دقیقه باشد مزاحم تفریح مردم نشود. مردم آمدند تفریح کنند. یک نماز بخوانید که تفریحتان بی‌نماز نشود که چون رفتید تفریح کنید نمازتان قضا شد. همان‌جا یک مسجدی، جایی باشد یک ده دقیقه کسی نماز بخواند. نه اینکه آنجا زیارت عاشورا و دیگ بار بگذارید و منبر و شله زرد و... حسینیه که نیست، پارک است. پارچه‌ی عمامه غیر از پارچه‌ی کت و شلواری است. ما گاهی قاطی می‌کنیم. یکی اینکه باید کارهای ارزان باشد نه سنگ مرمر، دوم باید ماندگار باشد.

زشت است شاه عباس روز قیامت یقه‌ی شما را بگیرد. شاه عباس یقه‌ی شما را در شهرداری می‌گیرد. می‌گوید: شما بودجه داشتید چهارصد سال بعد از من. بلوار هم داشتید، اتوبان هم داشتید، قطار هم داشتید. کار فرهنگی را من کردم، برای زوارهای امام حسین یک کاروانسرا ساختم. هنوز کاروانسرای شاه عباسی هست.

2- انجام کارهای ماندگار و پایدار

شما کار فرهنگی می‌کنید، ماه دیگر خراب می‌شود، نه دو سال دیگر خراب می‌شود. یک کار فرهنگی کنید ماندگار، نه یکبار مصرف، دو سال مصرف، ده سال مصرف. ماندگار باشد. پس 1- ارزان 2- ماندگار 3- منافعش به درد همه بخورد. ما یکوقت یک زمین والیبال درست می‌کنیم، ده تا بچه می‌توانند در آن بازی کنند. خسته شدند ده تا دیگر. یک وقت یک زمینی درست می کنیم که فقط دو نفر در آن بازی می‌کنند. تنیس!؟ اسمش تنیس است؟ مثلاً یک زمین فقط دو نفر در آن بازی می کنند. خوب این همه پول برای دو نفر خرج کنیم.شما یک لامپ داشته باشی می‌توانی در یک فلکه بزنی که هزار تا آدم از آنجا رد می‌شود. می‌توانی در یک کوچه‌ی بن بست بزنی که سه تا خانه در آن است. تو که لامپ داری در فلکه بزن، چرا در کوچه‌ی بن بست می‌زنی؟ اگر بناست یک پولی خرج ورزش کنیم، خرج ورزشی کنیم که افراد زیادتری از آن استفاده کنند. یعنی چند منظوره باشد. از خدا مهندسی را یاد بگیرید.

خدا یک شکاف در صورت گذاشته به نام لب. گفته: قدر لبت را داشته باش. «وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ» (بلد/9) «شفتین» یعنی یک جفت لب به تو دادیم. بعد هم می‌گوید: در لب تدبر کن.ما گفتیم: لب که تدبر ندارد، خوب این است دیگر. این تدبر نمی‌خواهد، همین است که هست! گفته تدبر کن، همه‌ی مسؤولین شهرداری و آموزش و پرورش و دانشگاه و همه‌ی مهندسین باید بیایند شاگرد لب شوند. چطور؟ خدا با این شکاف چه کرده است؟

1- نوزاد که هست سینه‌ی مادر را می‌مکد. سلامتی و وجودش به خاطر این لب است که می‌مکد.

2- بزرگتر می‌شود حرف می‌زند. با همین لب اکسیژن می‌گیرد، با همین لب کربن پس می‌دهد. با همین لب می‌بوسد. با همین لب سوت می‌کشد. با همین لب فوت می‌کند.

حالا اگر دست کارشناس‌ها می‌دادند. یک سالن اینجا درست می‌کردند نمازخانه، اینجا آمفی تئاتر، اینجا قرائت خانه، بیایید یک کار چند منظوره کنید. یعنی یک چیزی درست کنید هم بشود در آن خندید. هم بشود در آن گریه کرد، هم بشود در آن ورزش کرد. طراحی را از خدا یاد بگیرید، لب را قرار داده، یک انگشت شصت قرار داده، هفت، هشت، ده تا وزارتخانه را در این گذاشته است. هفت، هشت، ده تا وزارتخانه در این. بگذارید کنار وزارت کار تعطیل می‌شود. نه بیل، نه پیچ گَشتی، نه اره، نه سوزن نخ، دکمه‌ی یقه‌ات را نمی‌توانی ببندی. وزارت آموزش و پرورش، نمی‌توانی قلم دست بگیری. وزارت بهداشت تعطیل می‌شود، آمپول نمی‌شود زد با این چهار تا. از خدا یاد بگیرید.

اگر بنا است یک پولی خرج کنید با این پول چقدر می‌شود کار کرد؟ می‌شود پوستر چاپ کرد که فردا پاره شود. می‌شود با سنگ مثلاً در ترمینال، چه می‌گویند... پایانه، در پایانه‌ها یک تابلو بزنیم، اخلاق مسافر. یک، دو، سه، با سنگ‌ نه با کاشی. چون کاشی‌ها برف می‌آید و یخ ببندد پایین می‌افتد. با سنگ مثل سنگ قبری که می‌تراشند با سنگ حکاکی کنند آداب سفر، اخلاق سفر، راننده‌ی خوب کیست؟ یک پوستری نباشد که فردا پاره کنند. یک کاری کنیم ماندگار باشد. یک کاری کنیم عقلی باشد. یک کاری کنیم خداپسند باشد. یک کاری کنیم حیا آور باشد، نه بی‌حیایی. اینها خیلی مهم است.

ادامه مطلب...





قرآن می‌گوید تدبر کن، یعنی دقت کن از تاریخ برای زندگی خودت درس بگیر! درس این چیست؟ درسش این است که به اسم بازی او را بردند و الان هم جوان‌ها را به اسم بازی می‌برند.
- به اسم اسلام شناس! اصلاً افرادی را می‌فرستند کشورهای اسلامی، برمی‌گردند به اسم اسلام شناس و یک اسلامی را معرفی می‌کنند، تا آن زهرمار خودشان را در آن لابلای حرف‌ها بگویند. اصلاً دائرة المعارف می‌نویسند که خلیج فارس را آنجا بگویند خلیج عربی! اصلاً کل این است. مثل یک کسی که با کسی رفیق می‌شود برای اینکه مثلاً یک مرتبه کلاهبرداری کند. مستشرقین و اسلام شناس‌هایشان، اسلام‌شناس‌های دستوری.
- در قالب گریه دروغ می‌گویند. زار زار گریه کردند. «وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً یَبْکُونَ» (یوسف/16) آمدند گریه کردند که یوسف را گرگ خورده است. یعنی گاهی وقت‌ها با گریه گول می‌زنند. بعضی مادرها گریه می‌کنند، که این پسرش را علیه عروس تحریک کند. بعضی از مادرشوهرها! گریه می‌کند که این را علیه عروس داغش کند. یا عروس گریه می‌کند که این پسر را علیه مادرش تحریک کند. گریه قلابی! اوه تا دلتان بخواهد. در قرآن می‌گوید که گریه قلابی هم داریم. «وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً یَبْکُونَ» «یَبْکُونَ» یعنی بکاء! یعنی با گریه این دروغ می‌گوید. اصلاً بعضی‌ها که خیلی گریه می‌کنند، یک چیزشان است. این یک چیزی‌اش است. این اینقدر گریه ندارد.

ادامه مطلب...





   1   2      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز